شتر مرگ را گریزی نیست، دیر یا زود همگان ناچارند سوارش بشوند. تا کی رو به روی ما زانو بزند. پس بحثی نیست تا آن روز اما من درست نمی دانم مردمان به هنگامش از بهر چه می گریند. اگر ترس از بیهودگی باشد، پر بیراه نیست. آن گاه مرگ یعنی نیستی و روشن است کسی از نیستی خوشش نمی آید. حال اگر غیر از این باشد، پس چه باک که آن شتر دیر یا زود رو به روی کسی زانو بزند. وقتی انسانی بتواند بر بیهودگی غلبه کند، اصولاً دیر یا زود معنی ندارد و من بر این باورم فردی مثل فرامرز پایور خیلی خیلی سال پیش چنین کرد و پیروز شد. شاید بتوان گفت چهل سال پیش هم این مهم را کرده بود.

  

ستاد فرامرز پایور

 

در خصوص خدمات جاودان استاد زنده یاد موسیقی ایران فرامرز پایور، پیش از این نوشتم و به نیکی او را پدر گروه نوازی موسیقی ایرانی عنوان کردم. گر چه زندگی 78 ساله اش پر بارتر از نوشته ناقص من است. او با آن که پرورش یافته مکتب موسیقی دستگاهی ایران در محضر استاد ابوالحسن صبا بود، ولی به موسیقی محلی ایران هم خدمت شایسته ای کرد. مجموعه آثار تنظیم شده وی برای صدای خانم سیما بینا روی ترانه های خراسانی، نقش موثری در شناساندن گونه ای از موسیقی محلی ایران داشت.

 بیش از این چیزی به مغزم وارد نمی شود. باشد تا قدر خدمتگزاران فرهنگ و هنر این کهن سرزمین را خیلی بیشتر از این بدانیم و صرفاً در چنین روزهایی به فکر تسلیت گویی نیفتیم.

با تشکر از جناب هوشنگ سامانی عزیز.